روانشناسی
 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان روانشناسی و آدرس clinicalpsychology2012.LXB. ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





 

روزی جوانی از پیری نصیحت خواست...
پیر گفت: ای جوان قرآن بخوان قبل از آنکه برایت قرآن بخوانند!
نماز بخوان قبل از آنکه برایت نماز بخوانند!
از تجربه دیگران استفاده کن. قبل از آنکه تجربه دیگران شوی

!
[ برچسب:, ] [ 1:40 ] [ farzaneh ]

دانشجویی به استادش گفت:
 استاد! اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم او را عبادت نمی کنم.

  استاد به انتهای کلاس رفت و به آن دانشجو گفت: آیا مرا می بینی؟

 دانشجو پاسخ داد: نه استاد! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم.

 استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت: تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دید!

نظرات (7)
[ برچسب:, ] [ 1:37 ] [ farzaneh ]
 

موشی درخانه تله موش دید، به مرغ وگوسفندو گاو خبردادهمه گفتند: تله موش مشکل توست بما ربطی ندارد.

ماری درتله افتاد و زن خانه راگزید، ازمرغ برایش سوپ درست کردند، گوسفندرابر ای عیادت کنندگان سربریدند؛ گاو را بر ای مراسم ترحیم کشتند و تمام این مدت موش درسوراخ دیوار مینگریست ومیگریست ...

نظرات (18)
[ برچسب:, ] [ 1:34 ] [ farzaneh ]

برای گرفتن گواهینامه ایمان ، مطالعه قرآن ضروری است . . .

..

امیدوارم وقتی که از خواب بیدار شدی

ناگهان متوجه شوی هیچ کس به اندازه من تو را دوست نداشته است . . .

(خداوند به بنده اش)

..

ســــه حرف دارد

اما برای پر کردن تنهایی من حرف ندارد

“خـــــــــــدا “

..

یارب ز تو دل به هرکه بستم توبه

بی یاد تو هرکجا نشستم توبه

صدبار شکستم و ببستم توبه

زین توبه که صدبار شکستم توبه

 

..

خطا از من است، می دانم.از من که سالهاست گفته ام "ایاک نعبد"، اما به دیگران هم دلسپرده ام. از من که سالهاست گفته ام " ایاک نستعین" ، اما به دیگران هم تکیه کرده ام. اما رهایم نکن... بیش از همیشه دلتنگم... به اندازه ی تمام روزهای نبودنم..."

[ برچسب:, ] [ 1:33 ] [ farzaneh ]

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تصویری : تفاوت ۲نسل /طنز

[ برچسب:, ] [ 12:39 ] [ farzaneh ]

cid:1.3061952125@web113605.mail.gq1.yahoo.com
.
خوردن یک لیوان نوشیدنی خنک بنظر خیلی مطبوع میرسد . حال آنکه زمانی که شما آب سرد بعد از غذا میل میکنید آب سرد می تواند توده های چربی را که شما با غذا خورده اید سفت و منجمد کند . این عمل فرآیند هضم غذا را کند کرده و نیز زمانی که با اسید معده ترکیب می شود تجزیه شده و بسرعت توسط روده جذب می شود .حتی سریعتر از غذای جامد .
این ماده سطح روده را می پوشاند و تبدیل به چربی شده و محمل مناسبی برای سرطان می شود .. پس بهترین کار اینست که پس از خوردن غذا سوپ یا نوشیدنی گرم بخوریم ..
علائم مشترک حمله قلبی
یک تذکر درباره حمله قلبی اینست که باید بدانیم که هر حمله قلبی لزوما با درد در ناحیه بازوی چپ آغاز نمی شود . بهتر است که به درد شدید در ناحیه آرواره هم حساس باشیم .
شما ممکن است که در طول یک حمله قلبی هیچ احساس دردی در ناحیه قفسه سینه نداشته باشید اما تهوع و عرق کردن شدید هم از علائم رایج این بیماری است ..
شصت درصد افرادی که در خواب دچار حمله قلبی می شوند هرگز از خواب بیدار نمی شوند . اما درد در ناحیه آرواره میتواند هشدار دهنده باشد و شما را از خواب عمیق بیدار کند . بهتر است که مراقب باشیم . هرچه بیشتر بدانیم به ما شانس بیشتری برای زنده ماندن می دهد .
یک متخصص قلب میگوید که هرکس که این مطالب را بخواند و برای 10 نفر از دوستانش بفرستد می تواند مطمئن باشد که جان حداقل یک نفر را از مرگ نجات داده است

[ برچسب:, ] [ 12:38 ] [ farzaneh ]

مهم نیست چه سنی داری هنگام سلام کردن مادرت را در آغوش بگیر.

 
 
 
 

اگر کسی تو را پشت خط گذاشت تا به تلفن دیگری پاسخ دهد تلفن را قطع کن.

 
 
 
 

هیچوقت به کسی که غم سنگینی دارد نگو " می دانم چه حالی داری " چون در واقع نمی داني.

 
 
 

یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه می خواهی نوعی شانس و اقبال است.

 
 
 

هیچوقت به یک مرد نگو موهایش در حال ریختن است. خودش این را می داند.

 
 
 

از صمیم قلب عشق بورز. ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است.

 
 

در مورد موضوعی که درست متوجه نشده ای درست قضاوت نکن.

 
 

وقتی از تو سوالی را پرسیدند که نمی خواستی جوابش را بدهی، لبخند بزن و بگو:  "برای چه می خواهید بدانید؟"

 
 

هرگز موفقیت را پیش از موقع عیان نکن.

 
 

هیچوقت پایان فیلم ها و کتابهای خوب را برای دیگران تعریف نکن.

 
 

 وقتی احساس خستگی می کنی اما ناچاری که به کارت ادامه بدهی، دست و صورتت را بشوی و یک جفت جوراب و یک پیراهن تمیز بپوش. آن وقت خواهی دید که نیروی دوباره بدست آورده ای.

 
 

 راحتی و خوشبختی را با هم اشتباه نکن.

 
 

 هیچوقت از بازار کهنه فروشها وسیله برقی نخر.

 
 

 شغلی را انتخاب کن که روحت را هم به اندازه حساب بانکی ات غنی سازد.

 
 

 سعی کن از آن افرادی نباشی که می گویند : " آماده، هدف، آتش "   

 
 

 هر وقت فرصت کردی دست فرزندانت را در دست بگیر. به زودی زمانی خواهد رسید که او اجازه این کار را به تو نخواهد داد.

 
 

 چتری با رنگ روشن بخر. پیدا کردنش در میان چتر های مشکی آسان است و به روزهای غمگین بارانی شادی و نشاط می بخشد.

 
 

 هیچوقت در محل کار درمورد مشکلات خانوادگی ات صحبت نکن.

 
 

در حمام آواز بخوان.

 
 

در روز تولدت درختی بکار.

 
 

طوری زندگی کن که هر وقت فرزندانت خوبی، مهربانی و بزرگواری دیدند، به یاد تو بیفتند.

 
 

بچه ها را بعد از تنبیه در آغوش بگیر.

 
 

فقط آن کتابهایی را امانت بده که از نداشتن شان ناراحت نمی شوی.

 
 

ساعتت را پنج دقیقه جلوتر تنظیم کن.

 
 

هنگام بازی با بچه ها بگذار تا آنها برنده شوند.

 

فروتن باش، پیش از آنکه تو به دنیا بیایی خیلی از کارها انجام شده بود.

 

از کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد، بترس.

 

فراموش نکن که خوشبختی به سراغ کسانی می رود که برای رسیدن به آن تلاش می کنند

 

 

 


 

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 


 

[ برچسب:, ] [ 12:22 ] [ farzaneh ]

دانشجوی نمونه به این میگن ! + عکس www.taknaz.ir

[ برچسب:, ] [ 20:48 ] [ farzaneh ]


 

 
12:41pm Feb 15

‫از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ابوت جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که درافق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند. درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند. دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود غافل بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت وزمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد. ... جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم. هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود. پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم دردلش ثبت شویم. دوستدارتو : بابالنگ دراز

[ برچسب:, ] [ 10:34 ] [ farzaneh ]


 

هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم. تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است .حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.

در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من وساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم.
از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشترهالیش می شود.
در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است !

اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.

مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند. همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی داییمختار با پدر خانومش حرفش بشود دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!
اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید.
ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست.. از آن موقه خاله با من قهر است.
قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری میکند.

[ برچسب:, ] [ 23:45 ] [ farzaneh ]
 
 

 

گنجشک با خدا قهر بود…….روزها گذشت و گنجشگ با خدا هيچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا مي گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان اين گونه مي گفت: مي آيد ؛ من تنها گوشي هستم که غصه هايش را مي شنود و يگانه قلبي هستم که دردهايش را در خود نگاه ميدارد…..
و سرانجام گنجشک روي شاخه اي از درخت دنيا نشست. فرشتگان چشم به لب هايش دوختند، گنجشک هيچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگيني سينه توست.

گنجشک گفت : لانه کوچکي داشتم، آرامگاه خستگي هايم بود و سرپناه بي کسي ام. تو همان را هم از من گرفتي. اين طوفان بي موقع چه بود؟ چه مي خواستي؟ لانه محقرم کجاي دنيا را گرفت ه بود؟ و سنگيني بغضي راه کلامش بست.
سکوتي در عرش طنين انداخت فرشتگان همه سر به زير انداختند. خدا گفت:ماري در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمين مار پر گشودي.
گنجشگ خيره در خدائيِ خدا مانده بود.
خدا گفت: و چه بسيار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمني ام برخاستي! اشک در ديدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چيزي درونش فرو ريخت …
هاي هاي گريه هايش ملکوت خدا را پر کرد …



 

[ برچسب:, ] [ 23:40 ] [ farzaneh ]


 

چارلی چاپلین می گوید

آموخته ام که... تنها کسي که مرا در زندگي شاد مي کند کسي است که به من مي گويد: تو مرا شاد کردی

آموخته ام ... که مهربان بودن، بسيار مهم تر از درست بودن است

آموخته ام ... که هرگز نبايد به هديه ای از طرف کودکي، نه گفت

آموخته ام ... که هميشه براي کسي که به هيچ عنوان قادر به کمک کردنش نيستم دعا کنم

آموخته ام ... که مهم نيست که زندگي تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتياج به دوستي داريم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشيم

آموخته ام ... که گاهي تمام چيزهايي که يک نفر مي خواهد، فقط دستي است براي گرفتن دست او، و قلبي است براي فهميدن وی

آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در يک شب تابستاني در کودکي، شگفت انگيزترين چيز در بزرگسالي است

آموخته ام ... که زندگي مثل يک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهايش نزديکتر مي شويم سريعتر حرکت مي کند

آموخته ام ... که پول شخصيت نمي خرد

آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگي را تماشايي مي کند

آموخته ام ... که خداوند همه چيز را در يک روز نيافريد. پس چه چيز باعث شد که من بينديشم مي توانم همه چيز را در يک روز به دست بياورم

آموخته ام ... که چشم پوشي از حقايق، آنها را تغيير نمي دهد

آموخته ام ... که اين عشق است که زخمها را شفا مي دهد نه زمان

آموخته ام ... که وقتي با کسي روبرو مي شويم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد

آموخته ام ... که هيچ کس در نظر ما کامل نيست تا زماني که عاشق بشويم

آموخته ام ... که زندگي دشوار است، اما من از او سخت ترم

آموخته ام ... که فرصتها هيچ گاه از بين نمي روند، بلکه شخص ديگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد

آموخته ام ... که لبخند ارزانترين راهي است که مي شود با آن، نگاه را وسعت داد

[ برچسب:, ] [ 23:28 ] [ farzaneh ]


 

خاطره یک مشهدی در روز عاشورا
---
> >>روز عاشورا چیکار کِردی یَره ؟
>
>هیچی … صُبش جات خالی تو خیابون اَبکوه یک خیمه داشت لوبیا مِداد دوتا کاسه لوبیا با نون زدم تو رگ ! بعدش هموجور پیاده رَفتم فلکه دروازه قوچان دیدُم ایطرف درَن چایی مدَن اوطرف شیرکاکو ! اول رفتم شیرکاکو ره خوردُم جات خالی … بعدشم امدم چایی بخوُرم دیدم رو شیرکاکو حال نِمده ! مِزه شیرکاکو ره مُبره ! نِخوردُم ! امدُم برُم طِرف حَرَم دیدم یَک ماشین واستاد از صندوق عقبش شله زَرد دراورد زود دویدُم یا علی ! یَک شله زرد گریفتم دوتا قاشق خوردُم دیدُم مِزه اب مِده ...اِنداختم تو جوب ! نزدیک میدون شهدا که رسیدُم دیدُم یک یارو دره ساندویچ تخم مرغ مِده  رفتم یک ساندویچ گریفتم خوردُم  گلوم گیریفت  رفتم جلوتر یک لیوان چایی خوردُم تا رسیدُم حرم ! یَک سِلام مَشدی دادُم به
اقا گفتم نوکرتم رفتم تو حَرم!
>
>تو حَرم یَکم سینه زدُم خیلی حال داد  یَک دختره رفته بود تو کوک سینه زدن ما ! مایَم شور حسینی گریفتِما بزن که مِزنی الان ای قفسه سینَم درد مُکنه بَدجور ! نوحه که تموم رَفت امدُم شماره تلیفون بدُم بهش نمدنم کجا رَفت !
>
>هیچی  ظهرشَم جات خالی رفتُم تو کوچه زردی شله خوردُم دوتا کوکا هم روش اقا سنگین رفتم امدُم رفتم تو مِسجد گلمکانیا دراز کشیدم تا عصر ! عصرشَم دیدُم باز یک بابایی دره عدسی نذری مِده دوتا کاسه خوردُم نامرد توش سنگ داشت ای دندونه جلوم شیکست ! شبشَم یک شمع از تو مِسجد بلند کِردُم را افتادم شام غریبان ! یک دختره بود شمع دستش بود لامَصب یک حال سَگی مِداد که نگو !   یک جا که شلوغ رَفت اَزَم بغلش رد رَفتم  جیغ کشید باباش فهمید گریفتَن با براراش زَدنم نامردا !هی امدم تیزی ره در بیارُم واز گفتم روز عاشورا گنا دره کسی ره چاقو بزنی !
>
>هیچی شبشم امدُم خانه هم سینه ام درد می کرد  هم زیر چشمُم کبود رفته بود
هم دندونم شیکسته بود هم اِسهال رفته بودم
[ برچسب:, ] [ 23:25 ] [ farzaneh ]



 

هنگام درس دادن استاد سر کلاس :
(-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-)
 
وقتی استاد خبر امتحان رو میده : (o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O) ... ... موقع امتحان: (←.←) (→.→) (←.←) (→.→) (←.←) (→.→) وقتی استاد موقع امتحان حواسش جمع میکنه واسه مچ گیری: (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) وقتی که نمره ها رو میزنن : (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏)


 

[ برچسب:, ] [ 23:13 ] [ farzaneh ]

انسان‌های مضطرب، اصلا آدم‌های راحت و آرامی نیستند و دوست دارند بیش‌ازحد در كارشان نظم وجود داشته باشد. شاید افكار خیال‌پردازانه نداشته باشند و گوشه‌گیر هم نباشند، اما زیاد با دیگران نمی‌جوشند و رفتارهای اجتماعی خیلی خوبی هم از خود نشان نمی‌دهند و تعاملات اجتماعی‌شان دچار مشكل است.


ادامه مطلب
[ برچسب:, ] [ 14:59 ] [ farzaneh ]

امروزه یافتن یک همسر مناسب بیشتر شبیه بازی با یک  ماشین قمار می باشد. در حقیقت انتخاب همسر بدون شناخت جنبه های شخصیتی خود یک ریـسک مــار  میرود. بنابراین تعجبی ندارد اگر بـسـیـاری از افـراد، دیـگر  تحمل بازی عشق را ندارند و از انـجام تجربه های بـعدی سر باز می زنند.



مساله اصلی درانتخاب همسر این است که اگرشخصیـت طرفین با هم همگونی نـداشـتـه باشـد، آن رابـطـه دیــری نخواهد پایید. بنابراین برای داشتن یک زندگی لذت بخـش  و ماندنی باید زمانی را به شناختن خود ونوع شخصیتتان  اختصاص دهید. بعد از شناخت خود بهتر خواهید توانست همسر دلخواهتان را انتخاب کنید.


بـرای پـی بـردن بـه شـخصـیت، یـک سـایت اینترنتی رایگان وجود دارد که در ادامـه آن را معرفی خواهیم کرد.



ادامه مطلب
[ برچسب:, ] [ 14:55 ] [ farzaneh ]

اغلب کودکان روش دیگری را برای نشان دادن عصبانیت و ناامیدی بلد نیستند. از این‌رو این بدخلقی‌ها هنگام عصبانی شدن کودک و یا ناامیدی او رخ می‌دهند…

بدخلقی در کودکان به‌طور کلی یک ابراز خشم ناگهانی و غیرمنتظره است و تمایل به جلب توجه در آن نقشی ندارد. هنگام بدخلقی اغلب کودکان به اعمالی مانند گریه کردن، فریاد زدن، چرخاندن و حرکت دادن دست‌ها و پاها دست می‌زنند.


ادامه مطلب
[ برچسب:, ] [ 14:53 ] [ farzaneh ]

برای خانم‌ها، توانایی همیشه منجر به اعتمادبه‌نفس نمی‌شود. دلیلش این است:

زنان موفق می‌دانند که در هر کار مردانه‌ای، گاهی خود را در شرایطی نامساعد می‌بینند. ممکن است دست‌کم گرفته شویم، مورد استفاده کمتر قرار گیریم یا حتی حقوق کمتر دریافت کنیم. تحقیقات نشان می‌دهد زنان باید در سطوحی به طور غیرعادی بالا کار کنند تا درمقایسه با همکاران مرد خود توانا به نظر برسند.

اما به تجربه من، زنان باهوش و بااستعداد ندرتاً می‌فهمند که یکی از سخت‌ترین موانعی که باید بر آن غلبه کنند تا موفق شوند، در درونشان است. ما درمورد توانایی‌های خودمان نه تنها خشن‌تر قضاوت می‌کنیم، بلکه کاملاً متفاوت از مردان این کار را انجام می دهیم. درک اینکه چرا این کار را می‌کنیم، اولین قدم برای اصلاح اشتباهات است. و برای این منظور باید به موقع اقدام کنیم.

این احتمال وجود دارد که اگر امروز در کارتان موفق هستید، مطمئناً زن باهوش و بااستعدادی بوده‌اید. کارول وِک (Carol Dweck)، روانشناس، در دهه هشتاد میلادی یکسری تحقیقات انجام داده و بررسی کرد که دختران و پسران باهوش کلاس‌ پنجمی چطور بر درس‌های سخت، جدید و گیج‌کننده کنار می‌آیند.

او نتیجه گرفت که وقتی مسئله‌ای خارجی و پیچیده برای یاد گرفتن به دختران باهوش داده می‌شد، آنها خیلی زود دست کشیده و رهایش می‌کنند—و هرچه IQ دختر بالاتر باشد، احتمال کنار گذاشتن آن درس بیشتر می‌شود. درواقع، باهوش‌ترین دختران، بدترین واکنش‌ها را نشان دادند. از طرف دیگر، پسران باهوش به آن درس مشکل بعنوان یک چالش نگاه می‌کردند و آن را انرژی‌دهنده می‌دیدند. احتمال دوبرابر کردن تلاششان به جای دست کشیدن از آن مسئله، در آنها بیشتر بود.

اما چرا این اتفاق می‌افتد؟ چه چیز دختران باهوش را آسیب‌پذیرتر می‌کند و باعث می‌شود اعتمادبه‌نفس کمتری داشته باشند، درحالیکه باید بیشترین اعتمادبه‌نفس را در بین همسالانشان داشته باشند؟ در سطح کلاس پنجم ابتدایی، دخترها معمولاً در همه درس‌ها، ازجمله ریاضی و علوم، از پسرها بهتر عمل می‌کنند. بنابراین هیچ تفاوتی نه بین توانایی این دخترها و پسرها  وجود داشت، نه سابقه موفقیت قبلی‌شان. تنها تفاوت در نحوه برداشت آنها از سختی درس بود—اینکه وقتی یادگیری درسی سخت بود برای آنها چه معنا و مفهومی داشت. دختران باهوش بیشتر و سریعتر توانایی‌های خود را زیر سوال می‌برند، اعتمادبه‌نفسشان را از دست می‌دهند و درنتیجه کارایی کمتری دارند.

محققان دلیل این تفاوت را کشف کرده‌اند: اکثر‌اوقات دختران باهوش عقیده دارند که توانایی‌هایشان ذاتی و غیرقابل‌تغییر است درحالیکه پسران باهوش باور دارند که می‌توانند با تلاش و تمرین، توانایی‌های خود را رشد دهند.

اما چطور دخترها و پسرها چنین دیدگاه‌های متفاوتی پیدا می‌کنند؟ به احتمال زیاد به نوع فیدبک و حمایتی که از سمت والدین و معلم ها در کودکی دریافت می‌کنیم بستگی دارد. دخترهایی که کنترل‌نفس را از سنین کمتر شروع می‌کنند، دستورالعمل‌ها را بهتر دنبال می‌کنند و بخاطر "خوبی" خود مورد تشویق و تحسین قرار می‌گیرند. وقتی در مدرسه درسمان خوب است، به ما می‌گویند که خیلی "باهوش" و "بااستعداد" هستیم و یا "دانش‌آموز بسیار خوبی" هستیم. migna.irاین نوع تحسین و تمجید به این معنی است که خصوصیاتی مثل باهوش بودن، بااستعداد بودن و خوب بودن، ویژگی‌هایی است که یا دارید و یا ندارید.

از طرف دیگر اینکه از پسرها بخواهید آرام بنشینند و توجه کنند و گوش دهند برای هر پدر و مادر یا معلمی واقعاً سخت است. درنتیجه، به پسرها فیدبک بسیار بیشتری داده می‌شود که تاییدکننده تلاش است (مثلاً "اگر بتوانی به این درس توجه کنی، آن را یاد می‌گیری"، "اگر فقط کمی بیشتر تلاش کنید، درست می‌شود").

نتیجه: وقتی یاد گرفتن یک چیر جدید واقعاً سخت باشد، دخترها آن را بعنوان نشانه‌ اینکه "خوب" یا "باهوش" نیستند می‌بینند و پسرها آن را نشانه توجه و دقت کردن و بیشتر تلاش کردن.

ما این عقاید و باورها را معمولاً بطور ناخودآگاه تا آخر عمر همراه خود می‌بریم. و ازآنجاکه دخترهای باهوش توانایی‌های خود را ذاتی و غیرقابل‌تغییر می‌بینند، به زنانی تبدیل می‌شوند که خیلی به خود سخت می‌گیرند—زنانی که به طور نابالغانه نتیجه می‌گیرند که توانایی لازم برای موفق شدن در یک حیطه خاص را ندارند و خیلی زود ناامید و دلسرد می‌شوند و از تلاش دست می‌کشند.

حتی اگر هر عیب خارجی در پیشرفت یک زن به بالاترین سطح یک شرکت یا سازمان برداشته شود—هر نابرابری فرصت، هر کلیشه مردسالارانه، همه چالش‌هایی که در توازن بین کار و خانواده با آن روبه‌رو می‌شوند –باز هم باید با این واقعیت کنار بیاید که بخاطر باورهای غلط خود درمور توانایی‌هایش، می‌تواند بدترین دشمن خود باشد.

خودتان چند بار از مقابله با چالش‌ها دوری کرده‌اید و فقط به اهدافی چسبیده‌اید که می‌دانید دست یافتن به آنها آسان است؟ آیا چیزهایی هست که خیلی وقت پیش درمورد آن تصمیم گرفته باشید که هیچوقت نتوانستید در آن موفق باشید؟ مهارت‌هایی که باور داشتید هیچوقت به دست نمی‌آورید؟ اگر این لیست برای شما بلندبالا است، احتمالاً یکی از دخترهای باهوش بوده‌اید که البته اگر توانایی‌هایتان ذاتی و غیرقابل‌تغییر باشند، هیچ اشکالی ندارد. فقط اینطور نیست.

توانایی شما هر چه که باشد—چه هوش شما باشد، چه خلاقیتتان، کنترل‌نفستان، جذابیتتتان یا ورزشکار بودنتان—تحقیقات نشان می‌دهند که کاملاً قابل تغییر هستند. وقتی می‌خواهید در هر مهارتی استاد شوید، تجربه، تلاش و پشتکار شماست که حرف اول را می‌زند. پس اگر دختری باهوش بوده‌اید، وقتش رسیده است که باور اشتباه خود درمورد توانایی‌ها را دور بیندازید و با این واقعیت روبه‌رو شوید که همیشه می‌توانید پیشرفت کنید و اعتمادبه‌نفس لازم برای غلبه بر هر چالشی را به دست آورید.

[ برچسب:, ] [ 14:51 ] [ farzaneh ]

بیش‌تر کودکان، با طرح سوال‌های غیرمنتظره درباره‌ موضوعات مختلفی از جمله خدا، موجب شگفتی بزرگسالان می‌شوند. مشکل بسیاری از کودکان، این است که والدین‌شان، انرژی آن‌ها را صرف همه چیز، از کلاس‌های هنری و ورزشی گرفته تا رایانه می‌کنند، اما از درس ایمان غافل‌اند. آن‌ها فراموش می‌کنند که آن‌چه می‌گویند و عمل می‌کنند یا نمی‌گویند و عمل می‌کنند، تاثیر ماندگاری بر کودک می‌گذارد.

 

 


ادامه مطلب
[ برچسب:, ] [ 14:48 ] [ farzaneh ]

۱۰ توصیه برای موفقیت در رابطه عاشقانه

در روابط عاشقانه، مثل سایر روابط، چیزهای کوچک و جزئی هستند که اهمیت دارند. همانطور که به زبان آوردن یک کلمه نادرست یا یک نگاه ناجور می‌تواند یک زوج را هفته‌ها به قهر بکشاند، رفتارهای جزئی و کم‌اهمیت هم باعث موفقیت و دوام یک رابطه می‌شوند. یک هدیه کوچک، یک تحسین غیرمنتظره و یک لحظه تماس جسمی می‌تواند یک رابطه را مستحکم‌تر کند.

10 توصیه برای موفقیت در رابطه عاشقانه

 


ادامه مطلب
[ برچسب:, ] [ 14:16 ] [ farzaneh ]


من احد عظيم‌زاده هستم. در 10 آذر 1336 در ده اسفنجان در شهرستان اسكو متولد شدم. هفت ساله بودم كه پدرم را از دست دادم و يتيم شدم. 
امكانات مالي‌مان اجازه نمي‌داد به مدرسه بروم و فقط پس از رفتن به كلاس اول مجبور شدم پشت دار قالي بنشينم و قاليبافي كنم. تا 13 سالگي روزها قالي مي‌بافتم و شب‌ها درس مي‌خواندم. چاره‌اي نبود، وسع مالي ما جز اين اجازه نمي‌داد. خاك خوردم و زحمت بسيار كشيدم. در سال 2بار بيشتر نمي‌توانستيم برنج بخوريم. يك بار روز 21 ماه رمضان و بار دوم شب چهارشنبه‌سوري. آرزو داشتم يا خلبان شوم يا پولدار و براي رسيدن به اين آرزوها بسيار زحمت كشيدم. 

كارم را با به دوش كشيدن پشتي و قالي‌هاي كوچك و بردن آن از
اسفنجان يا اسكو براي فروش آغاز كردم. در آغاز كار از هركدام از آنها يك
يا دو تومان (نه هزار يا 2هزار تومان) سود مي‌كردم. پنج سال اينچنين سخت كار كردم. بسيار دشوار بود. اما پشتكار و اعتقاد به هدف با توكل به خدا تحمل سختي‌ها را آسان مي‌كرد. در 18 سالگي توانستم 20 هزار تومان پس‌انداز كنم، اما فشارها همچنان ادامه داشت تا اين‌كه مجبور به ترك تحصيل شدم.

غصه يتيمي چون باري سنگين به دوشم بود. (بغض مي‌كند) يتيم هيچ‌كس را ندارد. كارمند، كارگر، بانكي، كاسب و هركس ديگري شب كه به خانه‌اش مي‌رود دستي به سر و روي بچه‌اش مي‌كشد. اما يتيم اين محبت بزرگ را ندارد. شب‌ها، شب‌هاي جمعه پاهايش را در بغل مي‌گيرد و به انتظار مي‌نشيند. در انتظار آن كس كه دستي به سرش بكشد...

در اين فكر بودم كه سرمايه‌ام را افزايش بدهم تا بتوانم كاري بكنم.
مي‌خواستم يك كارگاه فرشبافي راه بيندازم. سراغ پسرعموي پدرم رفتم و از او 20 هزار تومان قرض كردم و 60 هزار تومان هم از بانك وام گرفتم.
سرمايه‌ام شد 100 هزار تومان يعني به اندازه يك تراول صد توماني امروزي.
وقتي اين پول دستم آمد تازه به فكر افتادم كه چه بكنم. چه ايده جديدي
داشته باشم؟ ماه‌ها فكر كردم. آن روزها چون انقلاب پيروز شده بود تا 2
سال به هيچ ايراني پاسپورت نمي‌دادند. در اين مدت فكر كردم و فكر كردم تا به اين نتيجه رسيدم كه با صادرات كارم را شروع كنم. اما هيچ اطلاعاتي نداشتم. شنيده بودم آلمان مركز تجارت فرش است. ويزا گرفتم و به هامبورگ رفتم و در يك مسافرخانه يا پانسيون مستقر شدم. به سالن‌ها و انبارهاي فرش آنجا سرزدم و با سليقه‌ها آشنا شدم. آنجا به من گفتند ثروتمندان براي خريد فرش به سوئيس مي‌روند. ويزاي 15 روزه سوئيس گرفتم و به ژنو رفتم.
زبان هم نمي‌دانستم. در يك هتل با تاجري آشنا شدم و او ايده اصلي را به من داد: فرش گرد بباف. در آن دوران در ايران فرش گرد بافته نمي‌شد و
كيفيت توليد فرش و رنگ‌بندي‌ها هم مناسب نبود. چاي و قهوه‌ام را خوردم و همان روز به ايران برگشتم. 
به ده خودمان آمدم و ساختماني اجاره كردم. دستگاه خريدم، با 10 درصد نقد و بقيه اقساط. ابريشم هم قسطي خريدم. انسان بايد ريسك‌پذير باشد و من هم ريسك كردم. با دست خالي و از هيچ. 
شروع به بافتن فرش گرد كردم و چند نمونه كه بيرون آمد سر و كله تاجران آلماني پيدا شد و آنان به اسفنجان آمدند. باور مي‌كنيد يا نه؟ در اولين معامله 6.5 ميليون تومان نقد پرداختند و شش ميليون تومان هم چك دادند! آن شب از شدت هيجان نخوابيدم. احساس آن شب را خوب به خاطر دارم. سرمايه 100 هزار توماني من كه 80 هزار تومانش قرض بود در كارخانه اجاره‌اي اينچنين سودي نصيب من كرده بود، در اولين قدم... 

كسب و كارم رونق گرفت و صادراتم را به آلمان، ايتاليا، سوئيس، انگليس، بلژيك و ديگر كشورها آغاز كردم. بسيار سفر كردم و ايده‌هاي جديد دادم. از موزه‌هاي فرش كشورها بازديد مي‌كردم و از طرح‌ها اقتباس يا از آنها عكس مي‌گرفتم و با الهام از آنها و تلفيق طرح‌ها، ايده‌هاي نو بيرون مي‌دادم. در اين مدت سليقه مشتريان را شناختم.
اصول كار خودم را پيدا كردم. من شريك ندارم. هيچ‌گاه نداشته‌ام و نخواهم داشت. اگر شريك خوب بود، خدا براي خودش شريك مي‌گذاشت. 

اصل ديگر من احترام به مشتري است، هر كه مي‌خواهد باشد. پيش مشتري مثل سربازي كه جلوي تيمسار خبردار مي‌ايستد، با احترام مي‌ايستم. اتكاي خودم اول به خدا و دوم به ايده و تفكر و پشتكار و ريسك‌پذيري خودم است. بسيار ريسك مي‌كنم،بسيار. 

كمي بعد در بازديد از هتل‌هاي معروف جهان تصميم گرفتم وارد كار
ساخت بزرگ‌ترين پروژه هتل كشور شوم. تاكنون 180 ميليارد تومان در اين پروژه سرمايه‌گذاري كرده‌ام. تمام مصالح اين پروژه خارجي و بهترين است.
سنگ برزيل، شيشه بلژيك، دستگيره در انگليس و تاسيسات آلماني است. كابين چهار آسانسور نيز از طلاي 18 عيار است. اين هتل 340 واحد مسكوني در 25 طبقه، هفت طبقه سالن ورزشي، 34 طبقه هتل، 7 رستوران روي درياچه، 10 هزار متر شهر آبي، 70 هزار متر زمين آمفي‌تئاتر، 90 هزار متر زمين گلف و 2 باند هليكوپتر دارد. فقط قرارداد نورپردازي اين پروژه با فرانسوي‌ها 9 ميليون دلار (9 ميليارد تومان)‌ است. اين پروژه آبروي كشور است و من با افتخار روي آن سرمايه‌گذاري كرده‌ام. من ايران را دوست دارم. برويد بگرديد حتي يك دلار و ريال در خارج كشور ندارم و سرمايه‌گذاري يا ذخيره نكرده‌ام....

مي‌پرسيد چه احساسي نسبت به پول دارم؟ پول ديگر مرا ارضا نمي‌كند. هدف من كارآفريني است. تنها در پروژه آن هتل 600 نفر به طور مستقيم كار مي‌كنند.
من 2 بار برنده تنديس الماس بزرگ‌ترين بيزينس‌من جهان شدم و بزرگ‌ترين صادركننده فرش كشور هستم. اما مي‌دانيد بزرگ‌ترين افتخار من چيست؟
يتيم‌نوازي. افتخار مي‌كنم 2 سال خير نمونه كشور شدم. افتخار مي‌كنم جزو 100 كارآفرين برتر كشور هستم. دوست دارم اشتغالزايي كنم. دوست دارم سفره مرتضي علي باز كنم، معتقدم خدا من را وسيله قرار داده است. هم‌اكنون 1070 بچه يتيم را زير پوشش دارم و با خودم پيمان بستم تا عمر دارم هر سال 100 بچه به آنها اضافه كنم. وصيت كرده‌ام وقتي مردم تا 10 سال بعد از عمرم هر سال 100 بچه يتيم اضافه شود و مخارج همه يتيم‌ها را از محل ارثم بپردازند. بعد از 10 سال هم اگر بازماندگانم لياقت داشتند، راه من را ادامه مي‌دهند. سفره كه مي‌اندازيم براي يتيم‌ها و مي‌آيند و غذا مي‌خورند، كيف مي‌كنم. گريه مي‌كنم و حال مي‌كنم.
در يك مراسمي بچه‌ها دورم جمع شده بودند و هر كس چيزي مي‌خواست. در اين ميان دختربچه‌اي به من نزديك شد و به جاي آن كه چيزي بخواهد، فقط خواست دستم را ببوسد. مهرش بدجور به دلم نشست. خواستم فردا بيايند دفترم. آن دختر الان دخترخوانده من است. روي پايم نشست و بابايي صدايم كرد. من به هر دخترم 50 ميليون تومان جهاز دادم و مقرر كردم به اين يكي 100 ميليون تومان جهاز بدهند. اين دست خداست كه مهر اين دختر را به دل من انداخت.
يتيمي سخت است. بهترين ساعات عمر من زماني است كه در خدمت يتيمان هستم.
پول را براي چه مي‌خواهيم؟ خدا به ما داده و ما هم بايد به بقيه بدهيم.
ما وسيله هستيم. بايد بخشيد و بي‌منت و زياد بخشيد. اين توصيه من به همكارانم است. من از زير صفر شروع كردم. 
توصيه من به جوانان اين است كه منطقي فكر كنند. اين گونه نبوده كه شب بخوابم، صبح پولدار شوم. خاك خوردم و رنج كشيدم و آثار اين رنج هنوز در من هست. اميدشان به خدا و فكر و بازوي خودشان باشد. درستكار باشند و تلاش و تلاش و تلاش كنند. اين فرمول من است
[ برچسب:, ] [ 21:11 ] [ farzaneh ]

لباس فارغ التحصیلی
لباس فارغ التحصیلی توی کل جهان این شکلیه
اما تا حالا به این فکر کردین که چرا این شکلیه و اصلاً فلسفه وجودش چیه؟!!!
هنگامی كه از شما سوال می‎شود كه این لباس و كلاه چیست؟ چه پاسخی دارید که بدهید؟! احتمالاً خواهید گفت نمی دانم !!!!
اما اگر این سوال را از یك اروپایی یا ژاپنی و یا حتی آمریكایی بپرسند خواهند گفت :

ما به احترام «آوی سنّا Avicenna» (ابن سینا) پدر علم جهان این لباس را به صورت نمادین می‎پوشیم!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟!
بله یك نمونه دیگر از ارزشهای ایرانی كه خود ما آنرا نمی‎شناسیم ردای فارغ التحصیلی است!!
آنها به احترام «آوی سنّا» كه همان «ابن سینا»ی ماست كه لباس بلند رِدا گونه می پوشیده، این لباس را تن دانشمندان خود می‎كنند. آن كلاه هم نشانه همان دَستار است (کمی فانتزی شده) و منگوله آن نمادی از گوشه دستار خراسانی كه ما ایرانی ها در قدیم از گوشه دَستار آویزان می‎كردیم و به دوش می‎انداختیم.. در اروپا و آمریكا علامت یك آدم برجسته و دانش آموخته را لباس و كلاه ابن سینا می گذارند، ولی ما خودمان نمی‎دانیم !!
باید افسوس بخوریم که نمیدونستیم!!!نه؟؟؟
[ برچسب:, ] [ 21:6 ] [ farzaneh ]
چند تصویر رویایی
 
باز کن پنجره ها را، که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد ،
https://fbcdn-sphotos-a.akamaihd.net/hphotos-ak-snc6/223105_220039584689364_213477845345538_927415_1713883_n.jpg
و بهار،
روی هر شاخه، کنار هر برگ،
شمع روشن کرده است.
.
https://fbcdn-sphotos-a.akamaihd.net/hphotos-ak-snc6/227618_220830501276939_213477845345538_932536_2182609_n.jpg
همه ی چلچله ها برگشتند،
و طراوت را فریاد زدند.
کوچه یکپارچه آواز شده است،
https://fbcdn-sphotos-a.akamaihd.net/hphotos-ak-ash4/225584_223008444392478_213477845345538_948653_5199892_n.jpg
و درخت گیلاس،
هدیه ی جشن اقاقی ها را،
گل به دامن کرده است
https://fbcdn-sphotos-a.akamaihd.net/hphotos-ak-snc6/222274_223008471059142_213477845345538_948654_3951019_n.jpg
باز کن پنجره ها را ای دوست!
هیچ یادت هست،
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
https://fbcdn-sphotos-a.akamaihd.net/hphotos-ak-snc6/225581_223008494392473_213477845345538_948656_525586_n.jpg
هیچ یادت هست،
توی تاریکی شب های بلند،
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
https://fbcdn-sphotos-a.akamaihd.net/hphotos-ak-snc6/226969_224419344251388_213477845345538_959749_3719461_n.jpg
با سر و سینه ی گل های سپید،
نیمه شب، باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
https://fbcdn-sphotos-a.akamaihd.net/hphotos-ak-snc6/247936_226105867416069_213477845345538_973988_1497221_n.jpg
حالیا معجزه ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن زار ببین!
و محبت را در روح نسیم،
https://fbcdn-sphotos-a.akamaihd.net/hphotos-ak-snc6/254133_227096187317037_213477845345538_980734_3930272_n.jpg
که در این کوچه ی تنگ،
با همین دست تهی،
روز میلاد اقاقی ها
جشن می گیرد.
https://fbcdn-sphotos-a.akamaihd.net/hphotos-ak-snc6/248288_227096197317036_213477845345538_980735_7553497_n.jpg
خاک، جان یافته است.
https://fbcdn-sphotos-a.akamaihd.net/hphotos-ak-ash4/248633_229020480457941_213477845345538_996302_4384621_n.jpg
تو چرا سنگ شدی؟
https://fbcdn-sphotos-a.akamaihd.net/hphotos-ak-snc6/259840_230809123612410_213477845345538_1011020_2780148_n.jpg
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
https://fbcdn-sphotos-a.akamaihd.net/hphotos-ak-ash4/249493_231722790187710_213477845345538_1018297_1819084_n.jpg
باز کن پنجره ها را…
و بهاران را باور کن!
https://fbcdn-sphotos-a.akamaihd.net/hphotos-ak-snc6/254971_231722946854361_213477845345538_1018299_688771_n.jpg
باز کن پنجره ها را…
و بهاران را باور کن!
https://fbcdn-sphotos-a.akamaihd.net/hphotos-ak-ash4/259976_231722963521026_213477845345538_1018300_1741082_n.jpg
[ برچسب:, ] [ 20:31 ] [ farzaneh ]


 
حضرت فاطمه زهرا(س) فرمود: يك شب آماده خواب بودم كه پدرم رسول خدا بر من وارد شد و فرمود: اي فاطمه جان! نخواب، مگر اين كه چهار عمل را به جا آوري!
 حضرت فاطمه زهرا(س) فرمود: يك شبآماده خواب بودم كه پدرم رسول خدا بر من وارد شد و فرمود: اي فاطمه جان! نخواب، مگر اين كه چهار عمل را به جا آوري!1- قرآن را ختم كني 2- پيامبران را شفيع خود گرداني 3- مؤمنين و مؤمنات را از خود راضي و خشنود سازي 4- حج واجب و عمره را به جا آوري.حضرت اين جملات را بيان فرمود و مشغول به خواندن نماز شد. صبر كردم تا نمازش پايان يافت، بي درنگ گفتم: اي رسول خدا(ص) مرا به چهار عمل بزرگ سفارش فرمودي كه در اين وقت محدود توان و فرصت انجام آنها را ندارم؟پدرم تبسم كرد و فرمود: اي فاطمه جان! هرگاه قبل از خواب سه مرتبه سوره اخلاص «قل هو الله احد» را بخواني، گويا قرآن را ختم كرده اي، و هرگاه بر من و پيامبران پيشين من درودو سلام و صلوات فرستي همه ما شفيعان تو خواهيم بود، مانند ذكر اين صلوات: «اللهم صل علي محمد و آل محمد و علي جميع الانبياء و المرسلين»و هرگاه براي برادران و خواهران ديني و با ايمان خود طلب آمرزش و مغفرت نمايي، همگي آنها را از خود راضي و خشنود ساخته اي، مانند ذكر اين استغفار:«اللهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات» و هرگاه بگويي: «سبحان الله و الحمدلله،ولا اله الا الله و الله اكبر» گويا حج تمتع و حج عمره گزارده اي. (1)
1-
[ برچسب:, ] [ 15:9 ] [ farzaneh ]
 
چارلی چاپلین میگه:
آموخته ام که با پول میشود

خانه خرید ولی آشیانه نه

تختخواب خرید ولی خواب نه

ساعت خرید ولی زمان نه

مقام خرید ولی احترام نه

کتاب خرید ولی دانش نه

دارو خرید ولی سلامتی نه

میتوان آدم خرید ولی دل نه........
 




 

[ برچسب:, ] [ 15:7 ] [ farzaneh ]

سفر در خویشتن باید

كوله ‌پشتی‌اش‌ را برداشت‌ و راه‌ افتاد.
رفت‌ كه‌ دنبال‌ خدا بگردد و گفت: تا كوله‌ام‌ از خدا پر نشود برنخواهم‌ گشت.
نهالی‌ رنجور و كوچك‌ كنار راه‌ایستاده‌ بود، مسافر با خنده‌ای‌ رو به‌ درخت‌ گفت: چه‌ تلخ‌ است‌ كنار جاده‌بودن‌ و نرفتن؛
درخت‌ زیرلب‌ گفت: ولی‌ تلخ‌ تر آن‌ است‌ كه‌ بروی‌ وبی‌ره اورد برگردی. كاش‌ می‌دانستی‌ آنچه‌ در جست‌وجوی‌ آنی، همین‌جاست…
 
مسافر رفت‌ و گفت: یك‌ درخت‌ از راه‌ چه‌ می‌داند، پاهایش‌ در گِل‌ است، او هیچ‌گاه‌ لذت‌ جست‌وجو را نخواهد یافت.
و نشنید كه‌ درخت‌ گفت: اما من‌ جست‌وجو را از خود آغاز كرده‌ام‌ و سفرم‌ را كسی‌ نخواهد دید؛ جز آن‌ كه‌ باید.
 
مسافر رفت‌ و كوله‌اش‌ سنگین‌ بود. هزار سال‌ گذشت، هزار سالِ‌ پر خم‌ و پیچ، هزار سالِ‌ بالا و پست. مسافر بازگشت رنجور و ناامید. خدا را نیافته‌ بود، اما غرورش‌ را گم‌ كرده‌ بود…
 
به‌ ابتدای‌ جاده‌ رسید. جاده‌ای‌ كه‌ روزی‌ از آن‌ آغاز كرده‌ بود. درختی‌ هزار ساله، بالا بلند و سبز كنار جاده‌ بود.
زیر سایه‌اش‌ نشست‌ تا لختی‌ بیاساید.
 
مسافر درخت‌ را به‌ یاد نیاورد. اما درخت‌ او را می‌شناخت.
 
درخت‌ گفت: سلام‌ مسافر، در كوله‌ات‌ چه‌ داری، مرا هم‌ میهمان‌ كن.
مسافر گفت: بالا بلند تنومندم، شرمنده‌ام، كوله‌ام‌ خالی‌ است‌ و هیچ‌ چیز ندارم.
 
درخت‌ گفت: چه‌ خوب، وقتی‌ هیچ‌ چیز نداری، همه‌ چیز داری.اما آن‌ روز كه‌ می‌رفتی، در كوله‌ات‌ همه‌ چیز داشتی، غرور كمترینش‌ بود، جاده‌ آن‌ را از تو گرفت.
حالا در كوله‌ات‌ جا برای‌ خدا هست و قدری‌ از حقیقت‌ را در كوله‌ مسافر ریخت…
 
دست‌های‌ مسافر از اشراق‌ پر شد و چشم‌هایش‌ از حیرت‌ درخشید و گفت: هزار سال‌ رفتم‌ وپیدا نكردم‌ و تو نرفته‌ای، این‌ همه‌ یافتی!
 
درخت‌ گفت: زیرا تو در جاده‌ رفتی‌ و من‌ در خودم ، و پیمودن‌ خود، دشوارتر از پیمودن‌ جاده‌هاست …
[ برچسب:, ] [ 14:59 ] [ farzaneh ]

 
تست استرس

 
اين تست در بيمارستان سنت مري انجام شد و نتيجه ي آن كاملاً دقيق است.
  در عكس زير 2 دلفين كاملاً يكسان از آب بيرون پريده اند.
 
  بر اساس تحقيقات روانشناسان، با وجود اين كه اين دو دلفين كاملاً مشابه يكديگر هستند ولي افرادي كه داراي استرس باشند احتمالاً متوجه تفاوت هايي بين آن دو خواهند شد.
 
  هرچه تعداد تفاوت هايي كه فرد مشاهده مي كند بيشتر باشد نشان دهنده شدت استرسي است كه فرد تجربه مي كند.
  به عكس زير دقت كنيد و اگر بيش از 2 تفاوت بين اين دلفين ها مشاهده كرديد احتمالاً به يك مسافرت طولاني نياز داريد.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
 
Dolphin.bmp
[ برچسب:, ] [ 14:56 ] [ farzaneh ]

زنی که عادت داشت هر روز صبح بابت چیزهایی که خداوند به او داده است از خدا شکر کند، یکی از روزها نوشت:
خدا را شكر كه تمام شب صدای خرخر شوهرم را می شنوم، این یعنی او زنده و سالم در كنار من خوابیده است!
 خدا را شكر كه دختر نوجوانم همیشه از شستن ظرفها شاكی است، این یعنی او در خانه است و در خیابانها پرسه نمی زند!
 خدا را شكر كه مالیات می پردازم این یعنی شغل و در آمدی دارم و بیكار نیستم!
 خدا را شكر كه لباسهایم كمی برایم تنگ شده اند این یعنی غذای كافی برای خوردن دارم!
خدا را شكر كه در پایان روز از خستگی از پا می افتم این یعنی توان سخت كار كردن را دارم!
خدا را شكر كه باید زمین را بشویم و پنجره‌ها را تمیز كنم این یعنی من خانه ای دارم!
خدا را شكر كه در جایی دور جای پارک پیدا كردم این یعنی هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبیلی برای سوار شدن!
خدا را شكر كه سر و صدای همسایه‌ها را می شنوم این یعنی من توانائی شنیدن دارم!
خدا را شكر كه این همه شستنی و اتو كردنی دارم این یعنی من لباس برای پوشیدن دارم!
خدا را شكر كه هر روز صبح باید با زنگ ساعت بیدار شوم این یعنی من هنوز زنده ام!
 خدا را شكر كه گاهی اوقات بیمار می شوم این یعنی به یاد آورم كه اغلب اوقات سالم هستم!
خدا را شكر كه خرید هدایای سال نو جیبم را خالی می كند این یعنی عزیزانی دارم كه می توانم برایشان هدیه بخرم!

__._,_.___
[ برچسب:, ] [ 14:47 ] [ farzaneh ]
اجازه ندهید این اتفاق برای شما تکرار شود
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/17/02.jpg

ترجمه متن زیبا و پر معنی فوق را به فارسی هم بخوانید
ابتدا به شدت سعی داشتم تا دبیرستان را تمام کنم و دانشکده را شروع کنم،
سپس به شدت سعی داشتم تا دانشگاه را تمام کرده و وارد بازار کار شوم،
بعد تمام تلاشم این بود که ازدواج کنم و صاحب فرزند شوم،
سپس تمام سعی و تلاشم را برای فرزندانم بکار بردم تا آنها را تا حد مناسبی پرورش دهم،
سپس می تونستم به کار برگردم، اما برای بازنشستگی تلاش کردم،
اما اکنون که در حال مرگ هستم،
ناگهان فهمیده ام که فراموش کرده بودم زندگی کنم

لطفا اجازه ندهید این اتفاق برای شما هم تکرار شود.
قدر دادن موقعیت فعلی خود باشید و از هر روز خود لذت ببرید.
برای به دست آوردن پول، سلامتی خود را از دست می دهیم
سپس برای بازیابی مجدد سلامتی مان پول مان را از دست می دهیم
گونه ای زندگی می کنیم که گویا هرگز نخواهیم مرد
و گونه ای می میریم که گویا هرگز زندگی نکرده ایم.
 


 

 
[ برچسب:, ] [ 14:31 ] [ farzaneh ]

 

 
 
 
 
.

 
چقدر خنده داره

که یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست.

ولی 90 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می‌گذره!

چقدر خنده داره

که صد هزارتومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه

اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می‌ریم کم به چشم میاد!

چقدر خنده داره

که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد

اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت می‌گذره!

چقدر خنده داره

که وقتی می‌خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می‌کنیم چیزی به فکرمون نمیاد

اما وقتی که می‌خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم!

چقدر خنده داره

که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون به وقت اضافی می‌کشه لذت می‌بریم و از هیجان

تو پوست خودمون نمی‌گنجیم اما وقتی مراسم دعا و نیایش طولانی‌تر از حدش می‌شه

شکایت می‌کنیم و آزرده خاطر می‌شیم!

چقدر خنده داره

که خوندن یک صفحه و یا بخشی از قرآن سخته

اما خوندن صد سطر از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه!

چقدر خنده داره

که سعی می‌کنیم ردیف جلو صندلی‌های یک کنسرت یا مسابقه رو رزرو کنیم

اما به آخرین صف نماز جماعت یک مسجد تمایل داریم!

چقدر خنده داره

که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدا

نمی‌کنیم اما بقیه برنامه‌ها رو سعی می‌کنیم تا آخرین لحظه هم که شده انجام

بدیم!

چقدر خنده داره

که شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور می‌کنیم

اما سخنان قران رو به سختی باور می‌کنیم!

چقدر خنده داره

که همه مردم می‌خوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاری در راه خدا

انجام بدهند به بهشت برن!

چقدر خنده داره

که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال می‌کنیم به

سرعت آتشی که در جنگلی انداخته بشه همه جا رو فرا می‌گیره اما وقتی سخن و پیام

الهی رو می‌شنویم دو برابر در مورد گفتن یا نگفتن اون فکر می‌کنیم!

خنده داره

اینطور نیست؟

دارید می‌خندید؟

دارید فکر می‌کنید؟

این حرفا رو به گوش بقیه هم برسونید و از خداوند سپاسگزار باشید

که او خدایی دوست داشتنی ست.

آیا این خنده دار نیست که وقتی می‌خواهید این حرفا را به بقیه بزنید خیلی‌ها را

از لیست خود پاک می‌کنید؟ به خاطر اینکه مطمئنید که اونا به هیچ چیز اعتقاد

ندارند.

این اشتباه بزرگیه اگه فکر کنید دیگران اعتقادشون از ما ضعیف تره
 
 
 

پرواز كن آنگونه كه مي‌خواهي
و گرنه پروازت مي دهند آنگونه كه مي‌خواهند

 

[ برچسب:, ] [ 13:25 ] [ farzaneh ]
« خداوند از انسان چه می خواهد؟!...»
شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع  وگریه و زاری بود.
در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه استاد خود را،  بالای سرش دید، که  با تعجب و حیرت ؛  او را،  نظاره می کند  !
استاد پرسید : برای چه این همه  ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟
شاگرد گفت : برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و  برخورداری از لطف خداوند!
استاد گفت : سوالی می پرسم ، پاسخ ده؟
شاگرد گفت : با کمال میل؛  استاد.
استاد گفت : اگر مرغی را، پروش دهی ، هدف تو  از  پرورشِ آن  چیست؟
شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد؛ برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم .
استاد گفت: اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟
شاگردگفت: خوب راستش نه...!نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ، برای خود، تصور کنم!
استاد گفت: حال اگر این مرغ ، برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟!
شاگرد گفت : نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برایم مهمتر و  با ارزش تر ، خواهند بود!
استاد گفت : 
پس تو نیز؛ برای خداوند، چنین باش!
همیشه تلاش کن، تا با ارزش تر از جسم ، گوشت ، پوست و استخوانت؛ گردی.
تلاش کن تا آنقدر  برای انسانها، هستی و کائنات خداوند، مفید و با ارزش شوی
تا  مقام و لیاقتِ  توجه، لطف و  رحمتِ  او را، بدست آوری .
خداوند از  تو  گریه و  زاری نمی خواهد!
او، از تو حرکت، رشد، تعالی، و  با ارزش شدن را می خواهد ومی پذیرد
«« نه ابرازِ ناراحتی و گریه و  زاری را.....!!!»
 

 

[ برچسب:, ] [ 13:18 ] [ farzaneh ]
لطفا اطلاع رسانی کنید 
 
برای خرید از هر مکان ناشناخته مخصوصا انواع بوتیک ها ،تنها نرید..
 
این قضیه در مشهد اتفاق افتاده و احتمال داره در شهرهای بزرگ دیگه هم باشه که بی خبریم. 
آقا به همراه خانومش با اتومبيل پرايد به اين خيابون براي خريد ميرن. آقا براي كاري از ماشين پياده ميشه و به خانومش ميگه تو مانتو فروشي ها چرخي بزنه تا اگه مورد دلخواهش پيدا شد به آقا تك زنگ بزنه تا بياد ببينه اما بعد از تمام شدن كار آقا . خبري ازخانم نميشه آقا نگران ميشه و دنبالش ميگرده . يكي دو ساعت طول ميكشه و بسيار نگران به 110 اطلاع ميده و ميگه خانوم من اينجا گم شده و موبايلشم جواب نميده پليس به اين منطقه ميرن و ميگردن و خيابونا رو هم ميبندن اما به نتيجه نميرسن . بعد دو ساعتي گشتن به يكي از مغازه ها مشكوك ميشن . داخلش ميرن و ميبينن همه چيز عاديه و فروشنده ها هم دو تا خانم هستند. سربازا مشغول گشتن ميشن كه ناگهان يكي از سربازا در اتاق پرو باز ميكنه ميبينه چيزي توش نيست اما وقتي پاشو داخل اتاقك ميزاره احساس غیر عادی زير پاش ميكنه و ميبينه روزنه نور كوچيكي از ش پيداست . 
دوباره همون فروشگاه رو با دقت بيشتري ميگردن تا ميبينن ه دكمه زير ميز فروشندست . دكمه رو فشارش ميدن ميبينن بله !! كف اتاق پرو به صورت آسانسوري ميره پايين و اينكه كجا ميره؟؟ 
پايين (زير زمين ) مجهز بودهه به تشكيلات پزشكي و .... دكتر و .. كه بعد از بیهوشی قربانيان (عموما زنان تنهاو ساده لوح) اقدام به خارج كردن كليه اونها ميكردن!!!!! تمام ماجرا در ضمیمه تپش روزنامه جام جم امده شايد شماها شنيده باشين اما اگه كسي نشنيده براش تعريف كنيد و هيچ وقت تو اينجور جاها تنها نرين
[ برچسب:, ] [ 13:13 ] [ farzaneh ]

 
cid:1.3868377182@web112702.mail.gq1.yahoo.com
آیا می‌دانستید که:
در مجسمه‌هایی که برای یادبود سربازها می‌سازند:
اگر 2 پای اسب بالا باشد آن سرباز در میدان جنگ کشته شده.
اگر 1 پای اسب بالا باشد سرباز بر اثر جراحات ناشی از جنگ مرده.
اگر 4 پای اسب روی زمین باشد آن سرباز به مرگ طبیعی مرده.
 
 
cid:2.3868377183@web112702.mail.gq1.yahoo.com
آیا میدانستید که:
مهاجرین انگلیسی در استرالیا با حیوان عجیبی روبرو شدند که بسیار بالا و دور می‌پریده. هنگامی‌که از بومیان در مورد این حیوان با حرکات بدن پرسیده‌اند آنها در جواب گفته‌اند: Kan Ghu Ru که در زبان انگلیسی به Kangaroo تبدیل شده است. در حقیقت منظور بومیان این بوده که "ما منظور شما را نمی‌فهمیم".
 
 
cid:3.3868377183@web112702.mail.gq1.yahoo.com
Each King on playing cards represent a King in real history:
Diamonds: Julius Cesar
Spades: King David
Clubs: Alexander The Great
Hearts: Charlemagne
 
آیا می‌دانستید که:
هر کدام از شاههای ورقهای بازی نشانگر شاهی در واقعیت است؟
خشت: ژولیوس سزار
♠ پیک: شاه دیوید

 

 
♣ خاج: اسکندر کبیر
دل: شارلمانی

 

 
 
 
cid:4.3868377183@web112702.mail.gq1.yahoo.com
During historic civil wars, when troops returned without any casualties, a writing was put up so all can see, which read
"0 Killed".
From here we get the expression "O.K." which means all is good.
آیا می‌دانستید که:
در زمان جنگ‌های باستانی هنگامی که سپاهیان بدون تلفات از جنگ بر می‌گشتند پلاکاردی حمل می‌کردند که روی آن نوشته بود
(تعداد تلفات 0)
ریشه OK از این اصطلاح است.
 
 
cid:5.3868377183@web112702.mail.gq1.yahoo.com
The muscles in your heart have the strength to shoot your blood 10 meters in the air?
آیا می‌دانستید که:
ماهیچه‌های قلب انسان قادرند خون را به ارتفاع 10 متر به هوا پرتاب کنند؟
 
 
cid:6.3868377183@web112702.mail.gq1.yahoo.com
Multiplying  111,111,111 x 111,111,111 = 12,345,678,987,654,321
آیا می‌دانستید که:
111،111،111 × 111،111،111 = 12،345،678،987،654،321
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
cid:21.3868377183@web112702.mail.gq1.yahoo.com
80% of the people who read this will try to suck their elbow.
 
آیا میدانستید که:
80% افرادی که این مطلب را میخوانند سعی میکنند آرنجشان را لیس بزنند؟

[ برچسب:, ] [ 18:26 ] [ farzaneh ]

 
 
Caricator-radsms-02 
Caricator-radsms-03 
Caricator-radsms-04Caricator-radsms-05Caricator-radsms-06
 Caricator-radsms-08
Caricator-radsms-09 
Caricator-radsms-10Caricator-radsms-12
 Caricator-radsms-13
Caricator-radsms-21Caricator-radsms-22
 Caricator-radsms-23
Caricator-radsms-24 
Caricator-radsms-25 
Caricator-radsms-26 

Caricator-radsms-27ec87ffaaed02e4035cde916f70d215ac
 
[ برچسب:, ] [ 15:25 ] [ farzaneh ]
 
 
 

 داستانی است درمورد اولين ديدار "امت فاكس"، نويسنده و فيلسوف معاصر،

‌از آمريكا، هنگامی كه برای نخستين بار به رستوران سلف سرويس رفت.

وی كه تا آن زمان هرگز به چنين رستورانی نرفته بود، در گوشه ای به انتظار

نشست، با اين نيت كه از او پذيرايی شود.

 

اما هرچه لحظات بيشتری سپری ميشد، ناشكيبايی او از اينكه ميديد پيشخدمتها

كوچكترين توجهی به او ندارند، شدت گرفت.

 

از همه بدتر اينكه مشاهده ميكرد كسانی كه پس از او وارد شده بودند، در مقابل

بشقابهای پر از غذا نشسته و مشغول خوردن بودند.

 

وی با ناراحتی به مردی كه بر سر ميز مجاور نشسته بود، نزديك شد و گفت:

من حدود بيست دقيقه است كه در ايجا نشسته ام بدون آنكه كسی كوچكترين

توجهی به من نشان دهد. حالا ميبينم شما كه پنج دقيقه پيش وارد شديد، با بشقابی

پر از غذا در مقابل من، اينجا نشسته ايد! موضوع چيست؟ مردم اين كشور

چگونه پذيرايی ميشوند؟

 

 

مرد با تعجب گفت: اينجا سلف سرويس است، سپس به قسمت انتهايی رستوران،

جايی كه غذاها به مقدار فراوان چيده شده بود، اشاره كرد و ادامه داد به آنجا

برويد، يك سينی برداريد هر چه ميخواهيد انتخاب كنيد، پول آنرا بپردازيد، بعد

اينجا بنشينيد و آنرا ميل كنيد!

 
 
امت فاكس كه قدری احساس حماقت ميكرد، دستورات مرد را پی گرفت، اما
 
وقتی غذا را روی ميز گذاشت، ناگهان به ذهنش رسيد كه زندگی هم در حكم
 
سلف سرويس است. همه نوع رخدادها، فرصتها، موقعيتها، شاديها، سرورها و
 
غم ها در برابر ما قرار دارد، درحالی كه اغلب ما بی حركت به صندلی خود
 
چسبيده ايم و آنچنان محو اين هستيم كه ديگران در بشقاب خود چه دارند و دچار
 
شگفتی شده ايم از اينكه چرا او سهم بيشتری دارد كه هرگز به ذهنمان نميرسد
 
خيلی ساده از جای خود برخيزيم و ببينيم چه چيزهايی فراهم است، سپس آنچه
 
ميخواهيم برگزينيم.
 
وقتی زندگی چيز زيادی به شما نميدهد، به دليل آنست كه
 
شما هم چيز زيادی از او نخواسته ايد
 
[ برچسب:, ] [ 15:15 ] [ farzaneh ]


ابتـکارات جــالب شهـــرداری مشـهـد                     


 

 

 
 
 











 
 
 
 











 
 
 
 










 

[ برچسب:, ] [ 14:50 ] [ farzaneh ]
 
کشف شده که بعضی حرکات انگشتان دست
 
برای درمان اعجاز می کند!
 
یک تمرین ساده روزانه که می توان در هر
 
ساعتی انجام داد، مزایای زیر را دارد:
 
 
درمان افسردگی و استرس
تنظیم فشار خون
تولید سروتونین، یعنی انتقال دهنده های
 
عصبی که لذت و شادی را افزایش می
 
دهند
 
فعال کردن گردش خون
 
 
درمان وحشت زدگی
رفع ترس وهراس
و بسیاری مزایای دیگر و
 
 
در کل هر دردی را درمان می کند. با این
 
روش آشنا شوید :
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
securedownload.gif




 

[ برچسب:, ] [ 14:39 ] [ farzaneh ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

سلام امیدوارم ازاین وبلاگ خوشتون بیایدوبتونیدنهایت استفاده روداشته باشید
آرشيو مطالب
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 6
بازدید کل : 8343
تعداد مطالب : 56
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1



شکل موس-->
شروع کد تغییر شکل موس -->

پیچک